«قال الکاظم علیه السلام: یَا هِشَامُ‏ إِنَ‏ الْعَاقِلَ‏ نَظَرَ إِلَى‏ الدُّنْیَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّةِ وَ نَظَرَ إِلَى الْآخِرَةِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّةِ فَطَلَبَ بِالْمَشَقَّةِ أَبْقَاهُمَا.[1]»

امام موسی کاظم علیه السلام می فرمایند: اى هشام ! همانا شخص عاقل به دنیا و اهل آن مى نگرد پس در مى یابد که جز با تحمل سختى به دنیا نمى توان رسید، و به آخرت مى نگرد باز مى بیند که جز با تحمل سختى به آن نمى توان رسید، پس از بین این دو آن را که باقى تر و ماندگارتر است با مشقت طلب مى کند

رسیدن به مقصود، هر چه که باشد تلاش و تحمل سختی را در دل خود دارد. حتی دنیا هم به آسانی و آسودگی به دست نمی‌آید. دنیا را هم با راحت طلبی و آسودگی نمیشود به دست آورد . دنیا محل مصائب و مشکلات است و ساختار دنیا انسان را به مبارزه با نفس میکشاند.

می توان گفت وجه تمایز  انسان با حیوانات و فرشتگان همین مخالفت با هوای نفس است؛ چرا که همیشه بین تمایلاتش مجبور به انتخاب است و برای رسیدن به یک تمابل باید چندین تمایل دیگر خود را ذبح کند.

شما در این عالم کسی را می شناسید که به همه تمایلاتش رسیده باشد؟ یا برای رسیدن به برخی علاقه‌مندی‌هایش درد و رنجی را تحمل نکرده باشد؟ ....... هرکسی، جایی و به نحویی مجبور به مبارزه با دوست داشتنیهایش است.

ورزشکاریی که به دنبال ایجاد تغییر در جسمش است ..... قهرمانی که جویای نام است.....پول، مقام، شهرت، قدرت... هرکدام را که بخواهیی مجبوری بسیاری از علاقه هایت را برایش قربانی کنی ....!

باید هزاران هزارن مرتبه خدای متعال را شاکر باشیم که دنیا را اینگونه قرار داده تا انسانِ عاقل بتواند به جای فرار و غفلت از رنج ها، رنج نتیجه بخش را انتخاب کند و هزاران مرتبه خدا را شکر که اراده خداوند بر یکسان بودن شرایط زندگی و دنیا برای انسا‌ن‌ها تعلق گرفته است.

«وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ[2]»

و اگر نه آن بود که مردم ، امتى واحد گردند، قطعاً براى خانه هاى آنان که به (خداى ) رحمان کفر مى ورزیدند، سقف ها و نردبان هایى از نقره که بر آنها بالا روند، قرار مى دادیم.

پس همان بهتر که مثل ورزشکاری که به جای فرار از سختی، برنامه تمرینی خود را از مربیش طلب میکند؛ سراغ اول مربی یعنی پرودگار عالمیان برویم و از او رنج طلب کنیم.

وصد البته جوانی که پا به عرصه ورزش حرفه‌ای میگذارد سختی هایی را میچشد که افراد خارج ازگود هرگز آن را تجربه نخواهد کرد. هر که بامش بیش برفش بیش تر.  هر چه در این ورزش نفس و مبارزه با هوای نفس جدی تر و به قصد حرفه‌ا‌ی شدن حاضر شوی تمرین‌ها هم، سخت تر و طاقت فرسا تر میشود. تا میخواهی به رنجی  عادت کنی رنج جدیدی برایت می آید . نمیشود چهل روز بر تو بگذرد که تو رنجی نبینی تا آنجا که

در حدیث قدسی چنین آمده است که : مردم یک بار می‌میرند ولی مومن به خاطر مبارزه با نفس و مخالفت با هوای نفسش روزی هفتاد بار میمیرد. یَمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً وَ یَمُوتُ‏ أَحَدُهُمْ‏ فِی‏ کُلِ‏ یَوْمٍ‏ سَبْعِینَ مَرَّةً مِنْ مُجَاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَالَفَةِ هَوَاهُم »[3]

خون به جگر را اثرش می دهند
چون که به خون شد جگرش می دهند
بال و پرش را چو به آتش کشند
بار دگر بال و پرش می دهند
چشم و دل و گوش و زبانش برند
شعله ی این جان به سرش می دهند
شمع که این گونه به سر آتش است
شادی مرگ سحرش می دهند
"
هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند"[4]

اما تو در این راه تنها و بی نصرت رها نشده ای و اگر تنها یک قدم برداری خداوند عالمی را برای کمک به تو بسیج میکند. در روایتی از حضرت باقرعلیه السلام آمده است:

«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ بَهَائِی وَ عُلُوِّ ارْتِفَاعِی لَایُؤْثِرُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ‏ هَوَایَ‏ عَلى‏ هَوَاهُ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا إِلَّا جَعَلْتُ غِنَاهُ فِی نَفْسِهِ، وَ هِمَّتَهُ فِی آخِرَتِهِ و و ضَمَّنتُ السَّماواتِ و الأرضَ رِزقَهُ ، و کُنتُ لَهُ مِن وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرٍ»[5]

«خداوند عزّ و جلّ مى فرماید: به عزّت و جلال و عظمت و شکوه و بلندى جایگاهم سوگند که هیچ بنده مؤمنى در چیزى از امور دنیا خواست مرا بر خواست خودش مقدّم ندارد، مگر اینکه به او غناى نفْس بخشم و همّ و غمش را مصروف آخرت سازم و و آسمان ها و زمین را ضامن روزى او قرار دهم و از پس تجارت هر تاجرى هواى او را داشته باشم.»

پس بهتر است برخیزی و به ریسمان الهی چنگ بزنی و جام بلا را نوش جان کنی.......

ومن الله التوفیق.





[1] کافی /ج1/ 37

[2] سوره زخرف / آیه 33

[3] میزان الحکمه/روایت 2916 

[4] شاعر: سیدمحمدرضا علوی زاده

[5] کافی/ ج2/137